شکست غرب شکست خورده
پروفسور حمید مولانا
با اعلام صحت انتخابات ریاست جمهوری ایران از طرف شورای نگهبان، دولتمردان و رسانه های آمریکا و چند کشور اتحادیه اروپا که به آشوبگری علیه نظام جمهوری اسلامی دامن می زدند، به طور قابل توجهی شکست خورده اند و سر و صدای تبلیغاتی آنها تا حدود زیادی خاموش شده است. شبکه های بین المللی آنها که به مدت دو هفته در انجام ماموریت خود برای یک «کودتای رسانه ای و روانی» و یک انقلاب به اصطلاح مخملی تمام وقت خود را معطوف ایران کرده بودند، با شرمندگی و خجالت زیاد تغییر مسیر داده و به پوشش مرگ رقاص و بازیگر آمریکائی مایکل جکسون و محکومیت بزرگترین فرد کلاهبردار آمریکا، «برنارد مدوف»، که 150 میلیارد دلار سرمایه و پس انداز مردم را از بین برده است، پرداختند!
آمریکا و چند کشور اروپائی مانند انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا چگونه می توانند شکست تبلیغاتی خود را برای جهانیان توجیه کنند؟ سران دولت های آمریکا و چند کشور اروپائی ممکن است تاریخ ایران را ندانند ولی مشاوران آنها باید تاریخ خودشان را بدانند: تاریخ 200 ساله استعمار و تسلط و زور و ستم بر مردم و کشورهای خود و قاره های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، جنایت، کشتار و استثمار مردم بی گناه، حمایت و پشتیبانی از دیکتاتورها، تفرقه انداختن بین ملت ها و اقوام و مذاهب مختلف، انجام کودتا و براندازی حکومت های مردمی و استقرار مزدوران و دست نشاندگان خود در سراسر دنیا، آغاز جنگ و تسلط و اشغال نظامی در سرزمین های مختلف.
اشتباه بزرگ دولتمردان آمریکا و چند کشور معدود اروپائی و رسانه ها و بنگاه های سخن پراکنی آنها در این است که آنها در گفتمان و پروپاگاندای خود تفاوتی بین مزدوران، عاملان و آشوبگران خود و میلیون ها ایرانی که به سلیقه و انتخاب خود به کاندیدائی غیر از دکتر احمدی نژاد رأی دادند نمی بینند و فکر می کنند که این عده از دخالت بیگانگان در امور ایران اطلاعی ندارند. علاوه بر این، از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا به امروز کدام «پروژه براندازی» یا «جایگزین نظام» در ایران موفقیت آمیز بوده است، کودتا، جنگ تحمیلی، اصلاح طلبی آمریکائی، تحریم اقتصادی، یا تهدید نظامی؟ و تبلیغات غربی ها در حقیقت توهین به حدود 40 میلیون نفری است که در انتخابات ریاست جمهوری ایران شرکت کرده اند.
درباره «انقلاب های مخملی» و یا «پروپاگانداهای رسانه ای» زیاد مطالعه کرده ام و به عنوان یک پژوهشگر باید بگویم که احتمال موفقیت اهداف دولت های غرب و «پروژه های براندازی» یا «تغییر رژیم» موقعی میسر است که این دو عامل فراهم باشد: (1) جریان مردم سالاری در کشورهای مورد هدف وجود نداشته و رژیم های فردی و دیکتاتوری بر آنها حاکم باشند (مانند جمهوری های تحت تسلط شوروی در اروپای شرقی و آسیای مرکزی)، و (2) الگوی منسجم اصیل و بومی فراسوی اندیشه های کاپیتالیستی و سوسیالیستی که وفاداری همه طبقات جامعه را به خود جلب کرده، وجود نداشته باشد. راز استقرار و پیروزی و تحکیم و ثبات انقلاب اسلامی ایران و نظام آن در صحنه جهانی و در مقابل توطئه ها و نقشه های دشمن، اصالت و معنویت و بومی بودن و اسلامی بودن آن است.
آمریکا و چند دولت اروپائی از آغاز انقلاب اسلامی تا امروز فقط دو نوع پروژه در رابطه با ایران تهیه کرده اند: (1) تغییر محیط و نظام و ماهیت انقلاب اسلامی ایران از طریق نظامی (مانند جنگ تحمیلی) و (2) براندازی دولت یا نظام از طریق تحریم اقتصادی و جنگ های روانی و رسانه ای و غیره، و در حداقل تضعیف نظام و تفرقه سیاسی. پروژه نوع سومی که تعامل حقیقی و نه صوری با ایران و نظام جمهوری اسلامی داشته باشد در دستور روز این قدرت ها نبوده است و این خود بالاترین اشتباه غرب بوده است، زیرا حقایق جهانی را نمی توان با تعصبات یا انگیزه های برتری و سلطه گرائی پنهان نگاه داشت. اوباما این فرصت را داشت که اشتباهات گذشته را تکرار نکند.
نتیجه اینکه، آمریکا و چند دولت اروپائی و دولتمردان آنها یا از حقایق ایران بی خبر هستند و یا اینکه این حقایق را کتمان می کنند و در این صورت باید به عواقب آن بیندیشند. مشاوران آنها نیز یا ایران را نمی شناسند یا اطلاعات غیرواقعی به تصمیم گیران و دولتمردان آنها می دهند. مردم ایران در رأی و انقلاب و خواسته های خود صداقت دارند. غرب باید در معیارهای خود تجدید نظر کند. سیاستی که آمریکا و کشورهای اروپائی اتخاذ کرده اند بیشتر به مردم آنها ضربه خواهد زد تا مردم ایران؛ مردم ایران تا عمل خوب نبینند به گفته ها اعتماد نخواهند کرد.
کاروان جمل؛ از علی(ع) تا سیدعلی
دعوا سر تقلب در انتخابات نیست؛ این زخم، کهنهتر از این حرفهاست، چرک و عفونتهایی که از لای این زخم خارج شدند، قدمتی 20 ساله دارند، به وسعت سکوت میرحسین موسوی، به تعداد سالهایی که از هجرت روح فرسای روح خدا (قدس سره) گذشت و دقیقاً به اندازه ثانیههایی که ردای ولایت و زعامت قوم بر قامت آن سلاله پاک پیامبر اعظم(ص) و امام حسین(ع)، نهاده شد و چه اسم با مسمایی دارد این ولی؛ "سیدعلی"!
علی(ع)، آیه و علامتی پرمعناست. در دل این واژه 3 حرفی چه جاذبه و دافعههایی که وجود ندارد؛ از سلمان فارسی و مالک اشتر و عمار یاسر گرفته تا...؛ تا زبیر بن عوام و طلحه بن عبدالله و عایشه و...
تا قبل از هجرت روح فرسای حبیب خدا(ص)، طلحه که طلحةالاسلام بود و زبیر، سیفالاسلام، در جنگهای متعدد با شمشیر و کمانهایشان با همسنگرانی چون عمار و سلمان و ابوذر چه غم و غصهها که از سیمای پیامبر اکرم و شریعت نوپای اسلام نزدودند، آنان از کودکی با علی(ع) بزرگ شده بودند، تا آن که رسول الله رفت...
چهاردهم خردادماه هم فرا رسید، همانگونه که بیستوهشتم صفر فرا رسید. «انا لله و انا الیه راجعون. روح بلند و ملکوتی پیشوای مسلمانان جهان حضرت امام خمینی(ره) به ملکوت اعلی پیوست...»
امام رفت اما انگار تاریخ باید تکرار شود؛ شتر سرخ موی قدرت طلبی و تفاخر و اشرافیت دوباره بیدار شده بود و از دل تاریخ پای به انتهای دهه 60 ه.ش گذاشته بود؛ آقای خامنهای؟ رهبری؟ ما آقا بزرگ هستیم! من همیشه کنار امام بودم، امام همیشه از من مشورت می گرفت، امام همیشه منتظر می ماند تا ببیند نظر من چیست و آن گاه تصمیم می گرفت، من نمایندگی از امام برای محاسبه وجوهات داشته ام، امام همیشه مرا با نام کوچک خطاب می کرد، امام من را فرزند فاضل خودش معرفی کرد، من، امام... من، امام... من...! امکان ندارد بگذاریم این صفتها جابجا شود، ما آقابزرگ خواهیم ماند.
اما نشد! تیر آخری ترکشاشان هم کارگر نیفتاد؛ خبرگان به شورای رهبری رأی نداد و سقیفه در سقیفه باقی ماند و بر گارانتی خودساخته و مادامالعمر آقابزرگان خودخوانده، مهر "باطل شد"، خورد.
گذشت و گذشت و 16 سال هم گذشت، هر چند وقت یکبار یک بچه جمل در جایی و مسئله ای ظهور پیدا می کرد. یک دم خواستند جام زهری دوباره به دست رهبری دهند، زمان دیگری دانشگاه را به خون می کشیدند!، خرمآباد را به هم ریختند، رقاصه ارمنی به ایران آوردند، کنفرانس برلین، مطبوعات زنجیرهای، قتلهای زنجیرهای و...
اگرچه آقابزرگ نبودند اما هنوز هم عکس های یادگاریاشان با امام(ره) برایشان نان آور بود و با سوء استفاده از آن شمشیر زدنها و کمان کشیدنهایشان، سیستم یکی ما یکی رهبری و اگر کمی منصفتر بودند یکی ما دو تا رهبری را دنبال میکردند. خون دلها خورده شد، رنجها کشیده شد تا در این بقالی بسته شد و بدیهیترین شعار اسلام و انقلاب یعنی عدالت دوباره بهعنوان مطالبه عمومی مطرح شد و مردم، کسی را بهعنوان مجری این شعار برگزیدند که در برابر ولایت فقیه ادعای "انا رجل" نداشت، او ملازم رکاب امام نبود اما بوی خوش سیب اویس قرنی را میداد، اویس پیامبر را ندید لکن در معرفت و ولایتپذیری انگار قرنها بود که از طلحه و زبیر جلوتر بود. او همه چیز را برای رهبرش میخواست. «رییسجمهور: ما حاضریم شب و روز بدویم و برای کشور کار کنیم، موفقیتها، پیشرفتها را به نام رهبری و مردم بنویسند اما همهی مشکلات به پای احمدینژاد نوشته شود.»
دیگر کارد به استخوان رسیده بود، کارد که به استخوان برسد، دیگر جای مصلحت اندیشی نیست، باید کار را تمام کرد. سناریوی یک جمل تمام عیار نوشته شد. «اگر تقلب بشه، شنبه قیامت میشه!»؛ هر نتیجهای که در انتخابات دهم حاصل میشد، به فتنه ختم میشد و این، آن سناریوی تکراری بود.
فتنه موعود، ایجاد شد. خیلی از عوامالناس مردد شدند. آخر در این جبهه هم، آیتالله و حجتالاسلام و پاسدار و حواری امام و زندان رفته و سیلی خورده کم نیست! حق با کدام طرف است؟!
خدایا، حق با کدامین طرف است؟ در یک سو علی، داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام، کسی که پیامبر در وصفش می فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی» با جمعی از یاران صدیق پیامبر است، و در سوی دیگر «امالمؤمنین، عایشه» و 2 تن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام» -دلاور میادین نبرد- صف بستهاند. آیا می شود هر 2 گروه بر حق باشند یا هر دو بر باطل؟!... بهراستی کدامیک بر حق است؟
سرانجام آن عوام سردرگم، چاره کار در این دید که جواب را از علی (ع) بازجوید: «أیمکن أن یجتمع زبیر و طلحة و عایشة علی باطلٍ؟» آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ علی (ع) در پاسخ، جوابی داد که، دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است:
«إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال، إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله»
سلام دوستان
سرچشمه فتنهها در سخنان امیرالمومنین علی (ع)
«از سخنانى است که امام علی(ع) فرموده است» : «سرچشمه فتنهها»همواره آغاز پیدایش فتنهها، پیروى از هوسهاى آلوده و احکام و قوانین مجعولو اختراعى است،احکامى که با کتاب خدا مخالفت دارد،و جمعى بر خلاف آئین حق بهحمایت از آن برمىخیزند.
اگر باطل از حق کاملا جدا مىگردید بر آنان که پى جوى حقیقتند پوشیده نمىماند،و چنانچه حق از باطل خالص مىشد،زبان معاندان از آن قطع مىگردید،ولى قسمتى ازحق و قسمتى از باطل را مىگیرند و به هم مىآمیزند.اینجا است که شیطان بر دوستان خودچیره مىشود و تنها آنان که مورد رحمتخدا بودهاند نجات مىیابند. خطبه 50
هیچ کس پنهان نیست
مواضع برخی از سیاسیون بعد از شنیدن خبر ظهور
کانونهای فتنه 1
درگیری شدید بین اعضای مجمع روحانیون
کالبد شکافی کانون فتنه
ناگفته ها و گفتنی هایی از سردار کوثری
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :30809
این سایت جهت آگاهی بیشتر مردم میانه و سایر هموطنان است و به مسائل اجتماعی و سیاسی می پردازد.
میانا لینک
دست نوشته ها
باتلاق
تابناک
سفارت انگلیس
تریبون میانه
علم اعداد
رجا نیوز
بهشت خوبان
وبلاگ شخصی احمدی نژاد
نمایشگر ای پی
اقای احمدی
اینده نیوز